حذف حرف جر و بلاغت آن در زبان عربي (1)
حذف حرف جر و بلاغت آن در زبان عربي (1)
چکيده
بلاغت و شيوايي سخن، اختصار، اختصار مختصر، ابهام، تضمين، حذف و ايصال.
اهميت بلاغت حذف جارّ
هوي ناقتي خلفي و قدامي الهوي
و اني و اياها لمختلفان
نخن فتبدي ما بها من صبابه
و اخفي الذي لو لا الاسي لقضاني(1)
که در «قضايي» حرف جر حذف شده است و تقدير آن چنين ميشود «لقضي علي» و در ادامه، ضمن شرح اين بيت ميگويد:« فاخرجه لفصاحته و علمه بجوهر الکلام احسن مخرج» (الکامل في اللغه و الادب1/ 35)
حذف حرف جرّ، جر در موارد اندکي سماعي است و تقريباً نحويان در اين امر متفق القول هستند، ابن جني، اين امر را به اين گونه تحليل ميکند که حروف براي نوعي اختصار در کلام به کار ميروند و اگر آنها را حذف کني، مختصر را مختصر کردهاي و در ايجاز زيادهروي، زيرا اختصار مختصر، اجحاف به شمار ميرود هنگامي که ميگويي: «امسکت بالحيل»، «باء» در اين قولت جايگزين «مباشراً له و ملاصقه يدي له» است و هنگامي که ميگويي: «اکلت من الطعام»، «من» جايگزين «بعض» است، يعني «اکلت من الطعام» و همينطور بقيه مثالها و به اينگونه، قياس آن است که حروف جر، نه حذف شوند و نه زائد واقع شوند. (الخصائص 2/ 273 و 290. سرّصناعه الاعراب1/ 271)
ولي با اين حال، حذف حرف جرّ در چهار مورد زير زبان عربي متداول و رايج است که در دو مورد سوم و چهارم سماعي است.
1ـ حذف قياسي حرف جر قبل از «أنَّ» و «أنْْْ»
ابن هشام نيز در «اوضح المسالک»، حذف حرف جر را قبل از «أنّ» و «أنْ» قياسي ميشمارد و حرف «کي» را بر آن دو ميافزايد و آيات ذيل را براي اين حذف مثال ميآورد:
-«شهد الله انه لا اله الا هو» (آل عمران /18)
-«او عجبتم أنْ جاءکم ذکر من ربکم» (اعراف/63)
-«کي لا يکون دوله بين الاغنياء منکم» (حشر/7)
در اين صورت، «کَي» را مصدريه ميدانند؛ تقدير در آيات فوق «بانه» و «من أن جاءکم» و «لکيلا» است. (اوضح المسالک 2/ 182)
بنابر نظر ابن مالک، حذف حرف جر قبل از «أنّ» و «أنْ»، مشروط به عدم التباس است، لذا، حذف را در جملههايي نظير «رغبت في ان تفعل» يا «رغبت عن أن تفعل» ممنوع ميداند به جهت اين که بعد از حرف، مراد و مقصود معلوم نخواهد بود.
با توجه به اين شرط، اين سوال مطرح ميشود که چرا در آيه شريفه «و ترغبون آن تنکحوهن» (نساء/127) حذف حرف جر، صورت گرفته است؟ دو پاسخ ميتوان به اين سوال داد، پاسخ اول آن که اختلاف در معناي اين فعل و تقدير حرف جر «في» يا «عن» به علت عدم نصب قرينه نيست بلکه اين اختلاف ناشي از اختلاف در قرايني است که براي اين آيه شريفه ذکر شده است و اختلاف در قرينه حذف حرف جر به اختلاف نظر درباره شأن نزول آن برميگردد، نه اين که اصلاً قرينهاي وجود ندارد لذا، حذف حرف جر با استيفاي شرط آن، که همان وجود دليل و قرينه است؛ صورت گرفته است و اگر التباسي در معناي آيه به نظر ميآيد، به دليل عدم استيفاي شرط حذف حرف جر نيست.
در شأن نزول اين آيه شريفه، آوردهاند که مردي دختر يتيمي را سرپرستي ميکرد که داراي مال بود، در عين حال متمايل به ازدواج با وي نبود لذا او را در خانه خود به طمع مال وي محبوس ميداشت به خيال اين که او بميرد و صاحب مال بشود، «سدي» ميگويد «جابر بن عبدالله انصاري» دختر عموي کوري داشت که از پدرش مالي به ارث برده بود و جابر متمايل به نکاح با او نبود و او را به عقد کسي هم نميآورد از ترس اين که شوهرش براي بعد، صاحب اموال او بشود؛ از رسول خدا(ص) در اين باره سوال کردند اين آيه نازل گرديد. (دکتر محمدباقر محقق ـ نمونه بيّنات در شأن نزول آيات/250)
در «الدّر المنثور» آمده است: در جاهليت رسم بر آن بود که بازماندگان صغير و دختران ميّت ارث نميبردند مگر مردي که به حد بلوغ رسيده باشد و بتواند مال ميت را سرپرستي و در آن تصرف کند و اگر مردي دختر يتيمي را در تحت سرپرستي خود داشت اگر آن دختر يتيم زيبا روي بود او را به ازدواج خود درميآورد و مال او را ميخورد و اگر زشت روي بود نه خود با او ازدواج ميکرد و نه ميگذاشت که با ديگران ازدواج کند و منتظر ميماند تا بميرد به طمع اين که اموالش را به ارث برد. (جلالالدين سيوطي ـ الدر المنثور 2/ 232)
با توجه به مطالبي که گذشت حذف حرف جر همانطور که گفتيم بدون نصب قرينه نيست بلکه اختلافي در معناي آن، و اين که حرف جر محذوف، «في» است يا «عن» بر ميگردد به اختلاف در شأن نزول آن.
هم چنين از عايشه نقل شده است که اين آيه دربارهي دختر يتيم زشت رويي است که تحت سرپرستي مردي به سر ميبرد و آن مرد نه با او ازدواج ميکند و نه اجازه ميدهد با ديگران ازدواج کند. (ابنابي شيبه ـ المصنف 3/ 428. النحاس ـ معاني القرآن 2/ 202)
اين روايت که از عايشه نقل ميشود تقدير «عن» را در آيه قوت ميبخشد. دليل ديگر بر تقدير «عن» آن که اين آيهي شريفه در محروميت زنان از حقوق خود نازل شده است و قرينه لفظي «لا تؤتونهن ما کتب لهن» و هم چنين «المستضعفين من الولدان» نيز بر اين امر دلالت ميکند.
پاسخ دوم، آن که التباسي که گفتهاند از آن در امان باشيم، التباسي است که مشتمل بر نکتهاي و فايدتي نباشد، گاهي خود «ابهام»، به عنوان غرضي از اغراض بلاغي به کار ميرود و در اين آيهي شريفه نيز حذف حرف جر، به قصد ابهام حذف شده است تا مخاطبان آيه، گروهي خاص نباشند. به عبارت روشنتر، حرف جر حذف شده است تا هم کساني را که از ازدواج با دختر يتيم تحت سرپرستي خود، به خاطر زشتي، روي گردانند و هم آن کساني که به خاطر زيبايي و مالش تمايل به ازدواج با اويند به طمع اين که اموالش را تصاحب کنند، هر دو گروه از اين رفتار زشت دست بردارند، در صورتي که حرف جر «في» يا «عن» ذکر ميشد تنها، يکي از اين دو گروه به وسيله اين آيه نهي ميشدند.
ابن هشام نظير احتمال حذف حرف «في» يا «عن» بعد از فعل «يرغب»، از بيت زير را مثال ميآورد:
و يرغب آن يبني المعالي خالد
و يرغب آن يرضي صنيع الألائم(2)
اگر در مصرع اول، حرف «في» و در مصرع دوم، حرف «عن» در تقدير گرفته شود بيت در مقام مدح و اگر به عکس آن عمل شود در مقام ذم است و نميتوان در هر دو با هم «عن» يا «في» را تقدير گرفت زيرا تناقض پيش ميآيد. (ابنهشام ـ مغني البيب 2/ 526)
از ديگر مواضع حذف حرف جر قبل از «أنَّ» و «أنْ» در قرآن کريم، ميتوان به آيات ذيل اشاره کرد:
ـ «يمنون عليک أنم أسلموا قل لاتمنوا علي اسلامکم بل الله يمن عليکم أن هداکم» (حجرت/17)
قبل از «أن اسلموا» و «أن هداکم» حرف جر «باء» در تقدير است. (شيخ طبرسي ـ مجمع البيان 9/ 231. سيوطي ـ الاتقان 3/ 211)
ـ «انا نطمع آن يغفر لنا ربنا خطايانا» (شعراء/51)
ـ «والذي اطمع آن يغفر لي خطيئتي» (شعراء/82)
که حرف جر مقدر قبل از «ان»، «في» است. (الاتقان 3 /211)
ـ «يبين الله لکم آن تضلوا» (نساء/176)
سه وجه در اعراب «أن تضلوا» در آيه اخير ذکر شده است:
1-زمخشري «أن تضلوا» را مفعول لاجله به شمار مي آورد و در تقدير آيه ميگويد «يبين الله لکم کراهه آن تضلوا». (الکشاف 1/ 599)
2-وجه ديگر آن که «أن تضلوا» مفعول به براي «يبين» باشد يعني «يبين الله لکم ضلالکم».
3-ديگري قول کوفيين است که در تقدير آيه ميگويند: «يبين الله لکم لئلا تضلوا» که بنابراين وجه، قبل «أن» حرف جر «لام» محذوف است.
و بنابر قول اول و سوم مفعول «يبين» محذوف ميباشد به تقدير «يبين لکم الحق». (عکبري ـ املاء ما من به الرحمن 1/ 205. بيضاوي ـ انوار التنزيل 1/ 260)
مرزوقي در شرح ديوان حماسه در شرح قول شاعر:
اذا الکماه تنحوا أن ينالهم
حد الظبات وصلناها بايدينا(3)
در تقدير «تنحوا أن ينالهم» ميگويد يعني «تنحوا من أن ينالهم و مخافه أن ينالهم» چون حرف جر «من» حذف گرديد فعل بدون واسطه به مفعول متعدي گشت و آن را منصوب گردانيد و به همين گونه است قول پروردگار: «يبين الله لکم آن تضلوا». (مرزوقي ـ شرح ديوان الحماسه 1 /109)
اما درباره محل «أنَّ» و «أنْ» بعد از حرف جر، اختلاف نظر وجود دارد. در شرح کافيه آمده است که در نزد سيبويه، محل آن دو، نصب و در نزد خليل و کسائي جر است (رضيالدين ـ شرح الکافيه 4 /137) ولي به نظر ميرسد که اين نقل صحيح نباشد در «مغني اللبيب» آمده است که خليل و غالب نحويان معتقدند بعد از حذف حرف جر، محل «انَّ» و «انْ» به همراه صله آن دو، نصب است به اين دليل که در غالب مواضع حذف جر، مجرور منصوب ميگردد و اعتقاد به نصب در اينجا به جهت حمل بر غالب است.
و کسائي معتقد است محل آن، جرّ است به جهت اين که در تابع آن، اعراب جر ظاهر ميگردد و به قول شاعر استشهاد ميکند:
و ما زرت ليلي آن تکون حبيبه
الي ولادين بها انا طالبه(4)
که «دين» عطف بر محل «آن تکون حبيبه» است و به همين روي، مجرور گشته است و سيبويه نصب و جر را جايز شمرده است بلکه، جر را قويتر ميداند، وي بعد از آن که قول خليل را نقل ميکند، ميگويد: «ولو قال انسان انه جر لکان قولاً قوياً». (رج.ک. به الکتاب 3/ 126. سيوطي ـ( همع الهوامع 2/ 81 ـ ابنهشام ـ مغني البيب 3/ 526)
و آيه «و أنَّ المساجد لله فلاتدعوا مع الله احداً» (جن/18) و «و أن هذه امتکم امهً واحدهً و انا ربکم فاعبدون» (مؤمنون/52) (توجه کنيد که آيه اخير به قرائت نافع و ابن کثير و ابي عمرو است و آيه92 سوره انبياء در اين جا مراد نيست چون در سوره انبياء «واو» قبل از «إنَّ» وجود ندارد و در قرائت «إنَّ» به کسر «همزه» خلافي نيست.) شاهد و گواهي است بر اين که محل «أنَّ» و «أنْ» بعد از حذف جار، جرّ است. زيرا در اين آيات، معمول بر عامل مقدم شده است يعني در آيه اول، «أنَّ المساجد لله» معمول «فلا تدعوا» و در آيه دوم «فاعبدون» عامل در «أنَّ هذه امتکم امه واحده» است. و اگر محل «انَّ» وصلهاش نصب باشد، لازم ميآيد که منصوب فعل، هنگامي که «انَّ» و صلهاش باشد بر فعل مقدم باشد و اين جايز نيست. (ابنهشام - معني اللبيب 2 /526)
2ـ حذف جار از باب تضمين
پی نوشت ها :
*دانشگاه فردوسي گروه زبان و ادبيات عرب
1)هوي ناقتي... ترجمه: عشق ناقهام به فرزندش است که در پي اوست و عشق من به محبوبم که در پيش روي دارم و آهنگ او کردهام پس ميان من و او در شويندگي، تفاوت از زمين تا آسمان است، او ناله عشق سر ميدهد و سور و گداز درون را برملا ميکند و من عشقي را در خود پنهان ميکنم که اگر صبوري نميبود مرا از پاي درميآورد.
2)و يرغب... اگر در مصرع اول «في» و در مصرع دوم «عن» را مقدر بگيريم بيت در مقام مدح است يعني خالد به بناي بزرگيها و فضائل عشق ميورزد و از کردار فرومايگان بيزار است. و چنان چه به عکس آن عمل کنيم بيت در مقام ذم خواهد بود يعني خالد از بناي بزرگيها و فضائل بيزار است و به کردار فرومايگان مايل و مشتاق.
3)اذا الکماه... ترجمه: هر گاه دلاوران از کارزار سرباز زنند که مبادا شمشيرها به آنها اصابت کند ما شمشير به دست ميگيريم و از کارزار استقبال ميکنيم.
4)و ما زرت... ترجمه: به ديدار ليلا نيامدم از آن روي که محبوب من است و نه براي ديني که از او ميخواهم.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}